خلاصه داستان: مایلز مورالس یک حمله پانیک را تجربه می کند که او را مجبور می کند با مظاهر اضطراب خود روبرو شود و یاد بگیرد که کمک گرفتن می تواند به همان اندازه شجاعانه باشد که از شهرش در برابر شیطان محافظت کند.
خلاصه داستان: یک روز آرام پایان ناخواستهاش را تکذیب میکند زیرا جی و الکس، بهترین دوستان و هم اتاقیها، یکدیگر را در مورد عقاید جنسی خود به چالش میکشند.
خلاصه داستان: کارل فردریکسن با اکراه موافقت می کند که با یک دوست خانم قرار بگذارد - اما مسلماً نمی داند که این روزها قرار ملاقات چگونه کار می کند. داگ که همیشه دوست مفیدی است، وارد عمل میشود تا عصبانیتهای کارل قبل از قرار ملاقات را آرام کند و نکات امتحان شده و واقعی را ارائه دهد...
خلاصه داستان: بعد از بیست و پنج سال، سیلوا سوار بر اسبی از صحرا می گذرد تا دوستش کلانتر جیک را ببیند. آنها جلسه را جشن میگیرند، اما صبح روز بعد جیک به او میگوید که دلیل سفرش این است که از خط خاطره خانوادهشان پایین نرود...